نويسنده:سید مصطفی طباطبایی*
منبع: راسخون




 

چکیده

سمرقند شهری است که در محدوده‌ی جغرافیایی ماوراءالنهر قرار داشته است و پیشینه‌ی تاریخی زیادی دارد که از دوران قبل از میلاد مسیح آغاز شده و تا امروز دوام یافته است. اکثر مورخان ونویسندگانی که درباره‌ی این شهر سخن گفته اند، ویژگی های قابل توجهی به ویژه از نظر آبادانی سمرقند، بیان کرده اند. در این مقاله سعی بر آن شده است که پس از بیان نظریه ای قابل قبول درباره‌ی وجه تسمیه‌ی سمرقند، به سیر تاریخی این شهر پرداخته شده و افراد، حکومت ها و دولت های حاکم بر آن، به طور مشخص، معرفی گردند.
واژگان کلیدی: سمرقند، حکومت، تاریخ

وجه تسمیه‌ی سمرقند

نظری که اکثر مورخان درباره‌ی وجه تسمیه‌ی سمرقند بیان کرده اند، این است که شخصی به نام " شَمَر " که به اسامی مختلف شمر ابوکرب (مشکور، 1371: 805)، شمر بن افریقیش بن ابرهه (رشیدی، 1386: 672؛ کاشانی، 1340: 728) و شمر یرعش (اصفهانی، 1346: 132) آمده و از ملوک تُبّع یمن بوده است، به این شهر حمله کرده و آن را تخریب کرده است و برای همین شمرکند یعنی شمر کند و ویران کرد، خوانده می شود. (اصفهانی، 1346: 32-133؛ کاشانی، 1340: 728-729) البته طبق نظراتی هم، شمر پس از حمله به شهر سغد، این شهر را بنا کرده است. (مشکور، 1371: 805؛ رشیدی، 1386: 672-673؛ مسعودی، 1365: 471) جیهانی از قول مردم سمرقند نقل می کند که در سمرقند کتیبه ای به زبان حمیری وجود داشته و بانی شهر را تبع می دانسته است؛ این کتیبه در عصر سامانیان از بین می رود. (جیهانی، 1368: 187) یاقوت حموی در تجمیع نظرات فوق چنین گفته است که بنای شهر توسط شمر ابوکرب بوده و تخریب آن توسط شمر بن افریقیس بن ابرهه صورت گرفته است. (حموی، 1376: 247)
دلایل و موارد دیگری هم برای وجه تسمیه‌ی سمرقند آمده است از جمله این که " سمر و قمر غلامان اسکندر و بانی این شهراند ... و قبر ایشانان در چارسوق سمرقند واقع است " (میرزایف، 1977 م: 68)
کلاویخو هم آورده است که سراسر خاک سمرقند بسیار حاصلخیز و محصول گندم آن فراوان است و به علت ثروت و فراوانی، عنوان سمرقند به این شهر اطلاق شده است؛ چرا که سمرقند برگرفته از سمیز کنت به معنای شهر ثروتمند است. (کلاویخو، 1366: 284)
دهخدا، سمر را نام یکی از پادشاهان ترک دانسته که این " کند " (ده) را بنا کرده است. (دهخدا، 1339: ذیل سمرقند)
در کتاب سمریه هم چند دلیل برای نام سمرقند آمده است که عبارتند از:
الف. شخصی به نام سمر (ثمر)، در این شهر کینونت (دشمنی) کرده و نام این شهر ثمرکینت شده است.
ب. پادشاه کاشغر به نام ثمر باقر از سر دشمنی دیوارهای این شهر را کنده است.
ج. ثمر نام پادشاه بنا کننده‌ی شهر بوده و " کند " نام جماعتی از ترکان که در آن ساکن شده بودند.
د. در این سرزمین چشمه ای است که شخصی به نام ثمر آن را کنده و مردم اطراف آن سکنی گزیده اند.
ه. ثمر نام یکی از ملوک تبع یمن بوده که دیوار این شهر را کنده است.
پس از بیان تمامی این موارد آمده است که با فتح سمرقند توسط اعراب، نام این شهر از ثمر کند به سمرقند تبدیل گشته است. (سمرقندی، 1367: 136-137)
مارکوارت هم معتقد است که سمرقند توسط یکی از پادشاهان حمیرائی به نام سمران ایجاد شده است. (مارکوارت، 1373: 62)
لازم به ذکر است که هیچ یک از نظرات مطرح شده را نمی توان به طور کامل پذیرفت. اگر بپذیریم که بخش ابتدایی کلمه‌ی سمرقند از " شمر " گرفته شده است، این شمر به همان شمر یرعش اشاره دارد که نزد اخباریان مقام بالایی داشته و قلمرو حکومتی او از چین تا مصر و حبشه را در بر می گرفته است. (منتظر القائم، 1380: 50) البته نام سمرقند، قبل از شمر یرعش هم وجود داشته است و در مآخذ یونانی قرن چهارم قبل از میلاد به صورت ماراکند یا مرغنده بیان شده است؛ (بیات، 1370: 69) در حالی که شمر یرعش در حدود سیصد میلادی حکومت می کرد است. (منتظر القائم، 1384: 33) پس پذیرفتن نام شمر به جای سمر در سمرقند، از نظر منطقی مطرود است.
درباره‌ی بخش دوم این کلمه، آن چه که واضح است، " کند " به معنای کندن و ویرانی نیست، بلکه کند و کنت در لغت ماوراءالنهر به معنای شهر و قریه است (رشیدی، 1386: 673) و در دوران باستان و در میان اهالی شرق ایران معنای حصار و بارو داشته است. (مشکور، 1371: 242)
با وجود تمام مطالب مذکور، باز هم در این که ریشه‌ی کلمه‌ی سمرقند، شمرکند باشد، تردید وجود دارد و نمی توان آن را به طور قطع پذیرفت و این در حالی است که طبری، از قدیم ترین منابعی که پس از اسلام درباره‌ی نام سمرقند سخن گفته است، نام این شهر را سمران آورده است (مشکور، 1371: 805) و همین یک نام کافی است تا تمام فرضیه‌ی شمرکند به زیر سوال برود. به عقیده‌ی نگارنده، اگر هم نظریه ای از موارد مطرح شده، قابل پذیرش باشد، نظریه‌ی کلاویخو است که به حقیقت و عقلانیت نزدیک تر است.
در این نکته شکی نیست که " کند " در زبان سغدی به معنای شهر است و " سمر " به معنای شوق و مشاهده. (قریب، 1374: 132-135) از نظر نگارنده، شاید در فرضیه ای جدید بتوان گفت که سمرقند برگرفته از سمرکند به معنای شهری است که دیدن آن باعث شوق می شود و انسان را به وجد می آورد و این به احتمال قوی به علت رونق و آبادانی بسیار این شهر بوده است.

سمرقند در دوران پیش از اسلام

گسترده ترین فرهنگ ایران در دوران باستان، فرهنگ سغدی بوده که شامل ناحیه های بخارا، سمرقند و پنجیکت می شده است. (ورهرام، 1372: 54) در روایات افسانه ای، کیکاوس بن قباد، قلعه‌ی سمرقند را ساخته و گشتاسب بن لهراسب آن را عمارت کرده است. (سمرقندی، 1367: 138-139؛ ستوده، 1384: 241)
اتحاد جماهیر شوروی، بنیان سمرقند را در سال 530 قبل از میلاد اعلام نمود ولی از نظر بلانت، با ورود اسکندر به سمرقند، این شهر وارد دوره‌ی تاریخی خود شد. (بلانت، 1363: 12-13) این نظر مورد پذیرش نیست چرا که نام سمرقند از دوران هخامنشیان مطرح بوده است و طبق کتاب دینکرد، نسخه ای از اوستا و زند را در عهد هخامنشی به سمرقند برده اند. (بیژن، 1350: 348-349) برخی مورخان مانند ثعالبی و یاقوت، بنای سمرقند را به اسکندر نسبت می دهند (ثعالبی نیشابوری، 1368: 258؛ حموی، 1376: 247)؛ ولی این گفته صحیح نیست چرا که همان طور که گفته شد این شهر در عصر هخامنشیان هم وجود داشته است و اسکندر فقط آن را تصرف کرده است (بهزادی، 1373: 31) و بسیاری نویسندگان، تخریب سمرقند را مربوط به اسکندر می دانند. (استرابو، 1382: 41؛ مشکور، 1371: 761)
به گفته‌ی دیاکونف، در زمان حمله‌ی اسکندر، بِس (bess) حاکم سغدیان بود که خود را اردشیر چهارم معرفی می کرد. او نهضتی ضد مقدونی تشکیل داد ولی اسکندر با سرکوب این نهضت، بر سغدیان استیلا یافت. (رنجبر، 1363: 165-166) اسکندر پس از فتح ماراکاندا (سمرقند)، جشن مقدونیان را در این شهر برگزار کرد و برای پولوس قربانی داد. (بلانت، 1363: 24) پس از آن سمرقند در دست سلوکیان بود و در عهد آنتیوخوس دوم، حکومتی مرکب از سمرقند و بلخ و یونانیان به نام " گریکو - باکتریان " به وجود آمد. در سال 129 قبل از میلاد، با تشکیل حکومت کوشان ها در شرق توسط اقوام یوئه چی، سمرقند به تصرف آنان در آمد. (مشکور،1371: 807) پس از آن ماوراءالنهر و سمرقند در میان اقوام هیاطله و حکومت ساسانیان دست به دست می گشت تا این که ترکان غربی بر این سرزمین غلبه یافتند. (فروزانی، بی تا: 29-30) سمرقند حدود یک قرن توسط ترکان غربی اداره می شد و بازرگانان سمرقندی هم از حکومت آنان حمایت می کردند (بیات، 1370: 70)؛ چرا که وجود خاندان های ترک، برای آنان منفعت اقتصادی داشت. پس سمرقند کم کم به پایگاه ترکان تبدیل شد. با شکست ترکان غربی از امپراتوری چین در سال 656 میلادی، سرزمین فرارود (ماوراءالنهر)، به دست حکام محلی افتاد. (فروزانی، بی تا: 31) به حکام محلی ترخون یا اخشید می گفتند و این لقبی بود برای ملوک ماوراءالنهر. (گردیزی، 1363: 245) لازم به ذکر است که سکه های فرمانروایان پیش از اسلام سمرقند، مسین و به خط مبهم سغدی بوده است. (مشکور، 1371: 806)

سمرقند در دوران اسلامی

" یحیی بن اکثم گفته است: در جهان دلبازتر از سه جا نیست: سمرقند، غوطه‌ی دمشق، نهر ابله " (مقدسی، 1361: 224)

الف. فتح سمرقند

ورود اسلام به سمرقند، به یکباره رخ نداد و مردم آن دیار در مقابل ورود اسلام بسیار مقاومت می کردند. پیش از ورود اسلام، آیین های متفاوتی در سمرقند وجود داشت. به گفته‌ی ورهرام، مذهب سغدیان مزداپرستی بوده است، (ورهرام، 1372: 54) ولی مشکور سمرقند را مستثنی کرده و می گوید با وجود مزداپرستی سغدیان، سمرقند کانون مانویان بوده است. (مشکور، 1371: 788) با توجه به گفته‌ی هامبی که آیین مانوی با استقرار خلافت عباسی به سمرقند تغییر جهت داد، (هامبی، 1374: 9) باید پذیرفت که سمرقند کانون مانویان بوده است، ولی به هر حال این مسئله مانع از پذیرش وجود دیگر ادیان در این شهر نمی شود؛ هم چنان که بلانت، سمرقند را در آستانه‌ی قرن هشتم میلادی، دارای مراکز اسقفی نسطوریان بر می شمرد. (بلانت، 1363: 70) هم چنین به گفته‌ی وی، هسوآن تسانگ، روحانی برجسته‌ی چینی، در سفری که از سال 629 میلادی آغاز کرده است، از ساموکین یا سمرقند هم عبور کرده و مردم این شهر را زرتشتی خوانده است، و به عدم وجود پرستشگاه های بودایی در این شهر، اقرار کرده است. (بلانت، 1363: 50) با این اوصاف می توان گفت سمرقند، پیش از ورود اسلام، مرکز تجمع ادیان مختلفی بوده است.
سمرقند چندین بار توسط اعراب مسلمان فتح شد ولی هر بار مردم آن سر به شورش برداشته و حکام عرب را از شهر بیرون کردند. (ستوده، 1384: 239) نخستین فاتح عرب سمرقند، سعید بن عثمان بن عنان در سال 56 هجری بود. وی پس از جنگ های بسیار، " چون دانست که سمرقند را به جنگ نتواند گرفت، با ایشان صلح کرد..." (کوفی، 1372: 784) اما سمرقند همواره شهر نا آرامی بود و مردم آن دائما علیه مسلمانان غالب، طغیان می کردند. دومین فاتح سمرقند سلم بن احور در سال 62 هجری بود (مشکور، 1371: 808) و فاتح سوم سمرقند، قتیبه بن مسلم باهلی بود که بین سال های 91 تا 93 هجری، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان، مجددا سمرقند را فتح کرد ولی باز هم این شهر به انقیاد کامل در نیامد. (ورهرام، 1372: 69) به هنگام تسلط اعراب بر سمرقند، این شهر پر جمعیت و حاصلخیز بود. (بیات، 1370: 69) قتیبه باروی شهر خراب کرد که در زمان هارون الرشید تجدید بنا شد. (ستوده، 1384: 239) وی پرستشگاه ها را غارت کرد و بت ها را شکست. (فرای، 1363: 98) او آتشکده های زرتشتی را هم به آتش کشانید. (بلانت، 1363: 79) هر چند شاید این مطالب دور از واقعیت نباشد، باید توجه داشت که طبق بیان یعقوبی، قتیبه در فتح سمرقند، با غوزک، اخشید سمرقند صلح کرده بود. (یعقوبی، 1343: 76-77) همچنین قتیبه پس از فتح سمرقند، مساجدی را در آن جا ساخت. (رنجبر، 1363: 166) سمرقند پس از فتح شدن به دست مسلمانان، از مراکز مهم فتوحات اسلامی گردید؛ هرچند تا پایان حکومت اموی، طغیان ها در سمرقند ادامه داشت و یکی از علل مهم این آشفتگی ها، تبعیض نژادی مرسوم در میان اعراب بود. (ورهرام، 1372: 76)

عصر سامانی و شکوفایی سمرقند (261-389 هجری)

" پاکیزه ترین و کامل ترین آنها [شهرها] از نظر پاکی و زیبایی منظره‌ی سمرقند از بالای کوه سغد است. " (ابن خرداد به، 1370: 147)
سمرقند پس از خاتمه‌ی حکومت امویان، به دست گماشتگان خلافت عباسی افتاد واین وضعیت ادامه داشت تا این که حکومت سامانیان تشکیل گردید. (رنجبر، 1363: 167) در روزگار سامانیان، ماوراءالنهر و خراسان، از مراکز مهم علمی و ادبی اسلامی بود و سمرقند و بخارا به عنوان دو پایگاه علوم اسلامی، از بغداد، مرکز خلافت اسلام، پیشی گرفته بودند. (کسائی، 1363: 107) نیاکان آل سامان از دیرباز بر ولایت سامان در سمرقند، حکومت داشتند و حتی به نامشان سکه زده می شد. (رنجبر، 1363: 168)
سمرقند در عصر سامانیان، ابتدا مرکز حکومت نوح بن اسد و سپس نصر بن احمد گردید. (فروزانی، بی تا: 51-52) به گفته‌ی نرشخی " چون امیر نصر از دنیا رفت امیر اسمعیل از بخارا به سمرقند رفت و ملک راست کرد..." (نرشخی، 1363: 118) به این ترتیب امرای سامانی، سمرقند و بخارا را به مرکز فرهنگی تبدیل کردند. (اتینگهاوزن، 1376: 50) به گفته‌ی بارتولد، سمرقند در عصر سامانی، حدود پانصد هزار نفرجمعیت داشته است. (بارتولد، 1366: 217)
برای آگاهی از رونق سمرقند در این دوره، از جنبه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، به بیان توصیف این شهر از زبان مورخان و جغرافیدانان آن زمان بسنده می کنیم؛ چرا که توصیفات واضح است و نیازمند شرح و تحلیل نیست:
به گفته‌ی ابن حوقل، سمرقند بارویی با چهار دروازه داشته است: دروازه‌ی چین در شرق مشرف به وادی سغد، دروازه‌ی نوبهار در مغرب، دروازه‌ی بخارا در شمال و دروازه‌ی کش در جنوب. " این شهر به سان شهرهای بزرگ محله ها و گرمابه ها و کاروانسراها و مسکنها دارد " نهری از میان شهر می گذرد که در کنار آن غله هایی موقوفی برای مرمت نهر قرار دارد و گروهی زرتشتیان در زمستان و تابستان نگهبان آن هستند. مردم سمرقند " در جوانمردی و خرج کردن مال و توجه به خود بر اکثر بلاد خراسان برتری دارند...همه راهها و کوچه ها و بازارهای شهر جز اندکی سنگ فرش است" سمرقند مرکز بردگان ماوراءالنهر هم بوده است. (ابن حوقل، 1345: 219-222)
به گفته‌ی مقدسی، سمرقند دارای دوازده روستاست که شش تای آن در جنوب قرار دارد و عبارتند از: بنجیکث، وَرغسر، مایَمُرغ، سنجرفَغن، دَرغَم، أبغَر یا أوفر. روستاهای شمالی عبارتند از: یارکث، فورنمذ، بوزماجن، ویذار، مرزبان و کبوذنجکث. (مقدسی، 1361: 385-386) مقدسی در توصیف سمرقند می گوید: " شهری کهن و ثروتمند و محترم و مرکزی زیبا و دلگشا و مرفه است... ساختمانهای بلند، استوار و پیوسته، تدریس پیروان فرقه ها فراوان، راه برای زندگی مرفه باز است... لشکریان سواره و پیاده با پول فراوانند، روستاها پرمایه، شهرکها زیبا... مردم اهل سنت و جماعتند... توده‌ی مردم مانند هوایش سرد هستند... خودپسند و خودنما هستند... ساختمان ها از گل و چوب است... و بیشتر بازارها در حومه اند..." (مقدسی، 1361: 401-402) هم چنین او سمرقند را پایگاه تجارت و مرکز تجمع بازرگانان می داند. (مقدسی، 1361: 47) جیهانی هم این نکته را بیان کرده است. (جیهانی، 1368: 187)
به نقل از اصطخری اگر از بالا سمرقند را بنگری، تماما سرسبز و آباد است و هیچ کوهی خالی از درخت نیست و رودهای آن پیوسته پرآب هستند. " در میانه‌ی میدانها و مرغزارها [ی] سبز درختان فراوان و زراعت و حوضها خوش ساخته اند " میوه ها و گل های بسیاری است که " هیچ مالکی معین ایشان را نیست و هر کس می خواهد از آن می خورد و می برد..." (اصطخری، 1373: 315-317) وی همچنین می گوید که دارالاماره‌ی سامانیان در سمرقند در محلی به نام سفران قرار دارد. پول های ایشان به اسماعیلی معروف است و درهم هایی به نام محمدیه دارند و در تمام ماوراءالنهر، تنها در سمرقند و بنکث دارالضرب وجود دارد. " اهل آن پیوسته بر اکتساب فضل و علم و ادب مشغول و بر اظهار مروت مشعوف می باشند، چنان که به غایت جهد و طاقت مروت و ادب را استعمال می کنند. و درین باب از تمامت شهرها [ی] خراسان سابق اند... سنگها که در شهر در بنای خانه ها به خرج می کنند و گل که از آن ظرفها می سازند و آهک و آبگینه و غیر آن اهل آن شهر را از کوهک می باشد. و چنان شنیده شد که زر و نقره نیز در آنجا هست..." به گفته‌ی وی، در سمرقند بندهای زیادی هست که زمین هایی را برای آبادانی این سدها قرار داده اند و از این باغ ها و زمین ها خراج نمی گیرند تا درآمد آن صرف عمارت سدها شود. (اصطخری، 1373: 338-359) سمرقند در قرن چهارم هجری، مهم ترین مرکز کاغذ سازی بوده (متز، 1362: 203) و نیز از بزرگترین مراکز فلزکاری در ماوراءالنهر محسوب می شده است. (اتینگهاوزن، 1376: 67) با توجه به مطالب ذکر شده، جای توضیح نیست که سمرقند در عصر سامانیان، تا چه حد از شکوفایی و تمدن برخوردار بوده است.

سمرقند پس از عهد سامانی تا به امروز

سمرقند پس از سقوط سامانیان در سال 389 هجری، یکی از مراکز قراخانیان شد تا این که ملکشاه سلجوقی (465-485 هجری) آن جا را به تصرف در آورد. (غفرانی، 1387: 74-75) پس از آن، قراختائیان با شکست سنجر سلجوقی در سال 536 هجری، بر ماوراءالنهر استیلا یافتند. (خلعتبری، 1386: 73) بیش از نیم قرن بعد، خوارزمشاهیان با غلبه بر قراختائیان در سال 606 هجری، سمرقند را تحت تسلط خود در آوردند. (خلعتبری، 1386: 77-78) مسلما این جا به جایی حکومت ها، ویرانی هایی را بر جای می نهاد؛ ولی ضربه‌ی مهلک بر سمرقند، از سوی چنگیز وارد شد.
چنگیز مغول از راه دره‌ی رود زر افشان به سمرقند حمله کرد. در سمرقند بیش از یکصد هزار سرباز حکومتی قرار داشت، باروهای این شهر بسیار مستحکم بود و خندقی در اطراف شهر کنده شده بود. با این وصف، تسخیر سمرقند دشوار می نمود، ولی بزرگان شهر، در روز پنجم محاصره، روی به تسلیم نهاده و دروازه ها را بر دشمن گشودند. سپاه مغول قتل عام به راه انداختند و خانه ها را ویران نموده و بسیاری رابه بردگی و اسیری بردند. (بلانت، 1363: 101-103) در تقسیمات اولوس چنگیزی، سمرقند و نواحی اطراف آن، به جغتای رسید و این دوران افول سمرقند بود. (رنجبر، 1363: 168) هر چند ابن بطوطه سال ها بعد از خرابی بناها و دروازه‌ی شهر سمرقند خبر می دهد (ابن بطوطه، 1337: 384) و جوینی هم از به آتش کشیده شدن مسجد جامع سخن می گوید (جوینی، بی تا: 95) ولی یاقوت در همان اوان سمرقند را شهری پاک و خوش و زیبا معرفی می کند (حموی، 1376: 248) و مارکوپولو هم به هنگام عبور از سمرقند در ایام حملات مغول بیان می دارد که " سمرقند شهری است با صفا، خوش آیند و آباد " (پولو، 1350: 64) این توصیفات با توجه به ویژگی ویرانگری حملات مغول، دور از ذهن می نماید و قابل پذیرش نیست. به هر حال آن چه که مبرهن است، از رونق افتادن سمرقند و ساکن و ساکت شدن تکاپوی آن پس از حمله‌ی مغول می باشد.
رونق مجدد سمرقند، در زمان تیمور لنگ رخ داد. وی این شهر را به پایتختی برگزید و سمرقند دوباره چنان رونقی یافت که نیمی از بازرگانی آسیا از طریق آن صورت می گرفت. تیمور، پیکرتراشان، سنگ تراشان و گچ کاران را از آذربایجان، دهلی و اصفهان، کاشی کاران را از شیراز و بافندگان و شیشه کاران و سفالگران را از دمشق، در سمرقند گرد آورد و بناها و کاخ های باشکوهی را در سمرقند احداث نمود. (بلانت، 1363: 184-189) کلاویخو که در عصر تیموری به سمرقند سفر کرده است چنین می گوید: " جمعیت سمرقند که از همه‌ی ملل در آن هست جمعاً مردان و خانواده های آنان بسیار زیادست" وی می گوید مردم سمرقند به علت جمعیت زیاد در محل های موقتی، در چادرها، زیر سایه‌ی درختان و حتی غارها زندگی می کنند. در بازار سمرقند انواع کالاها از سرزمین های بیگانه وجود دارد. نظم و ترتیب در سمرقند با نهایت شدت برقرار است و هیچ کس اجازه‌ی نزاع با دیگران را ندارد. (کلاویخو، 1366: 285-291) تمامی موارد بیان شده، حاکی از وجود رونق و امنیت در سمرقند عهد تیموری می باشد.
سمرقند در دوره‌ی جانشینان تیمور، به ویژه الغ بیگ، در کنار شهر هرات، رونق خود را حفظ نمود. ابن عربشاه در زمان ازدواج الغ بیگ می گوید: " در آن هنگام سمرقند مرکز ارباب فضیلت و منزلگاه دانشوران بود..." (ابن عربشاه، 1365: 219) الغ بیگ در ترویج علم و آبادانی سمرقند کوشید و توانست بزرگترین بنای علمی و بعدها تاریخی سمرقند، یعنی رصدخانه‌ی الغ بیگ، را پدید آورد.
در حدود سال 850 هجری، ترکان ازبک، با استفاده از اختلافات داخلی تیموریان، به سمرقند تاخته و آن را ویران کردند، اما ابوسعید از نوادگان خاندان تیموری، در سال 856 هجری، بر سمرقند استیلا یافت. حکومت تیموریان در عهد سلطان حسین (878- 912 هجری) به هرات معطوف شد و سمرقند از رونق پیشین افتاد. (میرجعفری، 1385: 98-102) تا زمان حکومت اسماعیل صفوی، اداره‌ی سمرقند در دست نوادگان تیمور بود و شاه اسماعیل پس از فتح سمرقند، حکومت این شهر را به بابر سپرد، ولی ازبکان پس از مدتی بر عمال بابر فائق آمده و سمرقند را تصرف کردند. (رنجبر، 1363: 170) بدین ترتیب ازبکان و شیبانیان یک قرن بر ماوراءالنهر حکومت داشتند و پایتخت آنان در این مدت سمرقند بود که این امر تأثیر بسزایی در حفظ رونق سمرقند داشت. پس از آنان هم، استرا خانیان یا هشتر خانیان حکومت ماوراءالنهر را در دست گرفتند و تا حدود دو قرن بر جای بودند. (بخارایی، 1377: 21-22) باید توجه داشت که وجود یک حکومت متمرکز و مقتدر، همواره سبب آبادانی و رونق یک منطقه یا یک کشور می شود و سمرقند در تمام این مدت، یعنی پس از حکومت تیموریان، از این قاعده مستثنی نبود.
سمرقند در قرن هجدهم میلادی، مدتی تحت سیطره‌ی دولت چین قرار گرفت و پس از مدتی ضمیمه‌ی بخارا شد. (بلانت، 1363: 14) در سال 1868 میلادی، این سرزمین توسط روس ها تسخیر شد و دچار بی رونقی گشت ولی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تأسیس جمهوری ازبکستان در سال 1924 میلادی، سمرقند به عنوان مرکز اداری این کشور انتخاب گردید و جانی دوباره در کالبد این شهر دمیده شد. (رنجبر، 1363: 171) امروزه به علت رونق تجارتی که از قدیم در سمرقند رواج داشته است، حدود نود قوم و طایفه در آن زندگی می کنند. (ستوده، 1384: 250-251) مساحت سمرقند امروزی، شانزده هزار هکتار و هشتصد کیلومتر مربع است و جمعیتی بالغ بر ششصد هزار نفر دارد. (خدایار، 1384: 31)

نتیجه

سمرقند به علت موقعیت خاص جغرافیایی و آب و هوایی، همواره مورد توجه حکومت ها ی تشکیل شده در سرزمین ماوراءالنهر، به ویژه سامانیان و تیموریان بوده است، اما همین توجه حکومت ها، آفتی برای این شهر محسوب می شد چرا که تلاش حکومت ها در تسخیر سمرقند و جدال با دیگر رقبا بر سر حفظ آن، طبیعتا ویرانی و مصیبت برای این شهر و ساکنان آن به دنبال داشت. به هر حال ظهور حکومت ها به ویژه دولت های قدرتمند در سمرقند، سبب رشد و شکوفایی این شهر گردید و شواهد تاریخی مکتوب و غیر مکتوب هم گواهی بر رونق علمی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی سمرقند و گسترش تمدنی آن در طول ادوار مختلف تاریخ است. سمرقند، امروزه هم از موقعیت ممتازی در جمهوری ازبکستان برخوردار است و گویا حفظ جلوه ای پر رونق بر این شهر مقدر شده است، چرا که با وجود فراز و نشیب های بسیار در طول تاریخ، هنوز چهره‌ی این شهر بر اریکه‌ی شکوفایی می درخشد.

پي‌نوشت‌ها:

* دانشجوی تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان

کتابنامه
ابن بطوطه (1337)، سفرنامه، ترجمه‌ی محمد علی موحد، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
ابن حوقل (1345)، صورة الارض، ترجمه‌ی جعفر شعار، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بی جا.
ابن خرداد به (1370)، المسالک و الممالک، ترجمه‌ی حسین قره چانلو، انتشارات مترجم، تهران.
ابن عربشاه (1365)، زندگی شگفت آور تیمور، ترجمه‌ی محمد علی نجاتی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
اتینگهاوزن، شراتو بمباچی (1376)، هنر سامانی و هنر غزنوی، ترجمه‌ی یعقوب آژند، انتشارات مولی، بی جا.
استرابو (1382)، جغرافیا، ترجمه‌ی همایون صنعتی زاده، انتشارات موقوفات دکتر افشار، تهران.
اصطخری، ابو اسحاق ابراهیم (1373)، ممالک و مسالک، ترجمه‌ی محمد بن اسعد بن عبدالله تستری، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، تهران.
اصفهانی، حمزة بن حسن (1346)، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه‌ی جعفر شعار، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران.
بارتولد، و.و (1366)، ترکستان نامه، جلد اول، ترجمه‌ی کریم کشاورز، انتشارات آگاه، بی جا.
بخارایی، میرزا شمس (1377)، تاریخ بخارا خوقند و کاشغر، انتشارات آینه میراث، تهران.
بلانت، ویلفرید (1363)، جاده زرین سمرقند، ترجمه‌ی رضا رضایی، انتشارات جان زاده، بی جا.
بهزادی، رقیه (1373)، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، انتشارات وزارت امور خارجه، تهران.
بیات، نادر (1370)، مهاجران توران زمین، انتشارات ایرانشهر، تهران.
بیژن، اسدالله (1350)، سیر تمدن و تربیت در ایران باستان، انتشارات ابن سینا، تهران.
پولو، مارکو (1350)، سفرنامه، ترجمه‌ی حبیب الله صحیحی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
ثعالبی نیشابوری، عبدالملک بن محمد بن اسماعیل (1368)، ترجمه محمد فضائلی، انتشارات نقره، بی جا.
جوینی، علاءالدین عطا ملک (بی تا)، تاریخ جهانگشای، جلد اول، انتشارات بامداد، تهران.
جیهانی، ابوالقاسم بن احمد (1368)، اشکال العالم، ترجمه‌ی علی بن عبدالسلام کاتب، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد.
حموی رومی بغدادی، شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت بن عبدالله (1376 ه.ق)، معجم البلدان، المجلد الثالث، للطباعه و النشر دار صادر، بیروت.
خدایار، ابراهیم (1384)، غریبه های آشنا، انتشارات تمدن ایرانی، تهران.
خلعتبری، اللهیار؛ محبوبه شرفی (1386)، تاریخ خوارزمشاهیان، انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، تهران.
دهخدا، علی اکبر (1339)، ذیل حرف س، انتشارات سیروس، تهران.
رشیدی، عبدالرشید بن عبدالغفور (1386)، فرهنگ رشیدی، انتشارات سیمای دانش، تهران.
رنجبر، احمد (1363)، خراسان بزرگ، انتشارات امیر کبیر، تهران.
ستوده، منوچهر (1384)، آثار تاریخی ورارود و خوارزم جلد اول سمرقند و بخارا، انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران.
سمرقندی، محمد بن عبدالجلیل و ابوطاهر خواجه (1367)، قندیه و سمریه، انتشارات موسسه‌ی فرهنگی جهانگیری، بی جا.
غفرانی، علی (1387)، فرهنگ و تمدن اسلامی در ماوراءالنهر از سقوط سامانیان تا برآمدن مغول، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم.
فرای، ریچارد. ن (1363)، عصر زرین فرهنگ ایران، انتشارات سروش، تهران.
فروزانی، سید ابوالقاسم (بی تا)، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان، انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، تهران.
قریب، بدر الزمان (1374)، فرهنگ سغدی، انتشارات فرهنگان، تهران.
کاشانی، محمد قاسم بن حاجی محمد (1340)، مجمع الفرس، جلد دوم، تهران.
کسائی، نورالله (1363)، مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، انتشارات امیر کبیر، تهران.
کلاویخو، کنزاله. دو (1366)، سفرنامه، ترجمه‌ی مسعود رجب نیا، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
کوفی، محمد بن علی بن اعثم (1372)، الفتوح، ترجمه‌ی محمد بن احمد مستوفی هروی، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران.
گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود (1363)، تاریخ گردیزی، انتشارات دنیای کتاب، تهران.
مارکوارت، یوزف (1373)، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمه‌ی مریم میر احمدی، انتشارات اطلاعات، تهران.
متز، آدام (1362)، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، جلد دوم، ترجمه‌ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، انتشارات امیر کبیرف تهران.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (1365)، مروج الذهب، جلد اول، ترجمه ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
مشکور، محمد جواد (1371)، جغرافیای تاریخی ایران باستان، انتشارت دنیای کتاب، تهران.
مقدسی، ابوعبداله محمد بن احمد (1361)، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، انتشارت شرکت مؤلفان و مترجمان ایرانی، تهران.
منتظرالقائم، اصغر (1380)، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت علیهم السلام قرن اول هجری، انتشارت دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
منتظرالقائم، اصغر (1384)، تاریخ اسلام تا سال چهلم هجری، انتشارت دانشگاه اصفهان، اصفهان.
میر جعفری، حسین (1385)، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان، انتشارات دانشگاه اصفهان، اصفهان.
میرزایف، عبدالغنی (1997 میلادی)، خاطرات مطربی سمرقندی، انتشارت موسسه تحقیقات آسیای میانه و غربی، پاکستان.
ورهرام، غلامرضا (1372)، تاریخ آسیای مرکزی در دوران اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد.
هامبی، لوئی؛ مونره دو ویلار؛ گئو ویدن گرن (1374)، هنر مانوی و زرتشتی، ترجمه‌ی یعقوب آژند، انتشارات مولی، بی جا.
یعقوبی، ابن واضح (1343)، البلدان، ترجمه‌ی محمد ابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.